وقوع «رنسانس» و «رفرم» و «اومانیسم» نهتنها تجدید حیات و اصلاح نبود، بلکه مظهر سقوطی ژرف بود و موجب گسیختگی روح بشریت از سنن معنوی گردید.
اومانیسم؛ انسان را محور بایدها و نبایدها و خوبها و بدها میداند. آن چیزی خوب است که میل انسان آن را خوب بداند و چیزی بد است که انسان آن را بد بداند، نه اینکه خداوند باید حق و باطل و خوب و بد را تعیین کند.لذا کششهای مادی و غرایز حیوانی بر کششهای معنوی غلبه مییابد و مذهب وسیلهای است برای زندگی دنیایی بهتر، بدون آنکه دنیا بستر تعالی معنوی انسان باشد. با توجه به خصوصیات خاص تمدن غربی، از هم گسیختگی آن همان چیزی است که در قرآن میتوان نمونههای آن را نشان داد. وقتی قرآن میفرماید: «فَکَاینْ مِنْ قَرْیةٍ اَهْلَکْناها وَ هِی ظالِمَةٌ»؛ چه بسیار شهرهایی که ما اهل آن را به خاطر اینکه ظالم بودند و در حالیکه مشغول ظلم بودند، هلاک کردیم، نشان میدهد آیندهی تمدن غربی به کجا ختم میشود.
ظلم یعنی غفلت از «حق الله» و «حق الناس» و «حق النفس» که در تمدنهای غیر دینی اتفاق میافتد، زیرا وقتی حقوق خدا رعایت نشد مسلّم حقوق مردم رعایت نخواهد شد و احترام به حقوق بشر، به رعایت حقِ نفس امّاره تبدیل میشود و صحنهی جامعه، صحنهی میدانداری نفس امّاره میگردد و لذا بشر از معنویت فاصله میگیرد و در او استعداد درک حقایق از بین میرود و در نتیجه قلبها کور خواهد شد و تمدنی که قلبها در آن کور شد، درههای هلاکت خود را نهتنها نمیبیند، بلکه آنها را برکههای نجات میپندارد و با پای خود به سوی هلاکت خود قدم بر میدارد.
برگرفته از کتاب علل تزلزل تمدن غرب نوشته "اصغر طاهرزاده"
لینک عضویت در کانال پیچ تاریخی
https://telegram.me/joinchat/BSbh0zvawpyjs5zDM3LsgA
https://telegram.me/pichtarikhi
- ۹۵/۰۴/۱۱