به گفتهی «رنهگنون»؛ «دیدگاه غیر روحانی، کم و بیش در تاریخ گذشتهی جهان به چشم میخورد، ولی همیشه محدود و سرگردان بوده و هرگز سراسر یک جامعهی متمدن را به اینگونه که در غرب در سدههای اخیر دیده میشود فرا نگرفته است. چیزی که تا کنون دیده نشده، تمدنی است که سراپا بر اساس بینشی حسی بنا شده است، و قطعاً همین امر است که به جهان متجدد خصلت غیر طبیعی و غیر عادی داده و آن را به صورت نوعی دهشت و ناهنجار در آورده است».
فراموش نکنیم که علم جدید در قرن هفدهم همزمان با طغیان تفکر غرب برضد وحی، زاده شد و از آن به بعد مطالعه طبیعت را مطلقاً در وجه ریاضی آن میشناسد و جنبههای معنوی و به قول خودشان کمّیت ناپذیر را، خارج از موضوع تحقیق میدانند.
علم جدید بر مفروضات معینی مبتنی است، که ازجملهی آن مفروضات؛ استقلال واقعیت مادی است و اینکه تحولات عالم را صرفاً با علل مادی توجیه میکند. و عمل خداوند از نظر علم و در باور دانشمندان جایی ندارد. از نظر علوم جدید، هستی به عنوان کتابی که حاوی حکمت خداوند است، نهتنها معنا ندارد که این سخن را تفکری غیر علمی میداند. به همین جهت همواره مفاهیم عالیتر به مفاهیم دانیتر و تجربهپذیر، تقلیل مییابند تا هیچ ماورائی مطرح نباشد و همه چیز را تا سر حد تفسیر کمّی پایین میآورد، چون همهچیز باید خصوصیت علم تجربی پیدا کند.
البته میتوان قبول کرد که علم جدید با روش تجربی خود به عنوان روشی برای شناخت، جنبههایی از طبیعت را شناخته ولی نه همهی جنبههای آن را. مشکلِ امروز آن است که جوامع غربی و غربزده آنچنان علم جدید را پذیرفتهاند که در واقع آن را یک ایدئولوژی و مکتبِ کامل و طریقهای برای نگریستن به همهچیز میدانند و این آن خطر بزرگی است که جامعهی بشری را تهدید میکند
برگرفته از کتاب "علل تزلزل تمدن غرب" نوشته اصغر طاهرزاده
لینک عضویت 👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BSbh0zvawpyjs5zDM3LsgA
- ۹۵/۰۵/۱۰