من تفکر را خط اول می دانم؛ چون گرچه انسان همیشه همراه جبر محیط و جامعه و وراثت و غریزه و ... بوده لیکن محکوم این ها نگردیده؛ چون انسان در تضاد جبرها به آزادی رسیده و از محدوده ی روابط تولیدی و رفلکسی های شرطی و غریزه ی جنسی و غریزه ی قدرت طلبی رها شده و می تواند آن گونه که باید و آن گونه که می خواهد فکر کند و به شناخت ها و بینش هایی برسد.
با همین توجه است که ما از مکتب های دیگر فاصله می گیریم و در راه آزادی، آن هم آزادی در سایه جبرها، پیش می رویم.
اگر انسان از یک جبر برخوردار بود، دیگر مساله ای نبود. اما انسان در روابط فکر و سنجش و بهتر طلبی به انتخاب و آزادی می رسد و راه خویش را می یابد و می تواند-اگر خواست-از تلقین و تحمیل و تقلید و عادت ها و سنت ها رها شود و اگر نخواست می تواند همین ها را انتخاب کند، که باز هم انتخاب اوست.
بخشی از کتاب «مسئولیت و سازندگی» اثر "استاد علی صفایی حائری"
لینک عضویت در کانال پیچ تاریخی
https://telegram.me/joinchat/BSbh0zvawpyjs5zDM3LsgA
https://telegram.me/pichtarikhi