وقتی انسان چیزی را میبیند، و عمل رؤیت انجام میشود این چشم نیست که میبیند بلکه نفس انسان به عنوان یک حقیقتِ مجرد، از طریق چشم میبیند، چشم در عملِ رؤیت به عنوان یک ابزار است که به کمک رشتههای عصبی عمل دیدنِ پدیدههای مادی را انجام میدهد، ولی در عالم خواب و رؤیای صادقه نیازی به چشم نیست. انسان در رؤیای صادقه در عینی که عمل دیدن را انجام میدهد و چیزهایی را میبیند که بعداً با چشم سر با آنها روبهرو میشود، نیازی به ابزاری به نام چشم ندارد.
حال از مثال فوق میتوان متوجه شد، همان طور که فعل و انفعالِ رؤیت، ریشه در باطنی دارد به نام نفس ناطقه، که موجود مجردی است. فعل و انفعالات طبیعت نیز به همین صورت است و با مدیریت عالم باطنی به نام عالم ملکوت انجام میگیرد و همانطور که چشم مظهر رؤیتی است که مربوط به نفسِ مجرد انسان است، طبیعت نیز مظهر قوای ملکوتی است. حتی در قرآن ریشهی تغییر جهت طبیعت و ظهور خشکسالیها را در کفر انسانها تبیین میکند(- به تفسیر المیزان در شرح آیه 91 سوره اعراف رجوع شود). بدین معنی که تمام عکسالعمل طبیعت را در سنتی معنوی مییابد و ظاهر پدیدهها را به باطن آنها وصل میکند، چیزی که در تمدن غربی بهکلی مورد غفلت قرار گرفته و موضوعی به نام باطنِ فعّالِ عالَم در منظر آن تمدن قرار ندارد، و به همین جهت گفته میشود از نظر قرآن تمدن غربی گرفتار کورچشمی است و عوامل پایدار عالم را نمی شناسد تا با اتصال با آن عوامل از بحران و اضمحلال رهایی یابد.